تاريخ : جمعه 16 تير 1391برچسب:, | 15:46 | نویسنده : ஜஜ فـاطـیஜஜ


به كوچه اى رسيدم كه پيرمردى ازآن خارج مي شد و به

 من گفت نرو كه بن بسته،گوش نكردم و رفتم و بن بست بود ، وقتى برگشتم

و به سر كوچه رسيدم ، پيرشده بودم ، جوانى راديدم كه وارد كوچه ميشد...



تاريخ : جمعه 16 تير 1391برچسب:, | 15:38 | نویسنده : ஜஜ فـاطـیஜஜ

میدونی مثبت اندیشی چیه؟؟؟
.
.
.
.
.
.
وقتی یه پرنده بالا سرت خرابکاری کرد بگی:


خدا رو شکر که گاو بال نداره!!!

 



تاريخ : جمعه 16 تير 1391برچسب:, | 15:35 | نویسنده : ஜஜ فـاطـیஜஜ

دخترم ، هیچ گاه هم آغوشی هایت را با عشق مقایسه نکن ...


هیچ مردی در رختخواب با تو نامهربان نیست ...


" چارلی چاپلین "‬



تاريخ : جمعه 16 تير 1391برچسب:, | 15:32 | نویسنده : ஜஜ فـاطـیஜஜ

"آخر ساعت درس یك دانشجوی دكترای نروژی ، سوالی مطرح كرد :

استاد شما كه از جهان سوم می آیید ، جهان سوم كجاست؟

فقط چند دقیقه به آخر كلاس مانده بود من در جواب مطلبی را فی البداهه

گفتم كه روز به روز بیشتر به آن اعتقاد پیدا می كنم ، به آن دانشجو گفتم:

جهان سوم جایی است كه هر كس بخواهد مملكتش را آباد كند خانه اش خراب

می شود و هر كس كه بخواهد خانه اش آباد باشد باید در تخریب مملكتش بكوشد"



تاريخ : جمعه 16 تير 1391برچسب:, | 15:26 | نویسنده : ஜஜ فـاطـیஜஜ

 

 
 
 
 
 
 
 
 


 

 


 

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 


 

 

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 




 

 
 
 



 



تاريخ : شنبه 10 تير 1391برچسب:, | 7:21 | نویسنده : ஜஜ فـاطـیஜஜ
فرهاد و هوشنگ هر دو بیمار یک آسایشگاه روانى
بودند. یکروز همینطور که در کنار استخر قدم مى
زدند فرهاد ناگهان خود را به قسمت عمیق استخر
انداخت و به زیر آب فرو رفت.
هوشنگ فوراً به داخل استخر پرید و خود را در کف
استخر به فرهاد رساند و او را از آب بیرون کشید.
وقتى دکتر آسایشگاه از این اقدام قهرمانانه هوشنگ
آگاه شد، تصمیم گرفت که او را از آسایشگاه مرخص
کند.
هوشنگ را صدا زد و به او گفت: من یک خبر خوب و یک
خبر بد برایت دارم. خبر خوب این است که مى توانى
از آسایشگاه بیرون بروى، زیرا با پریدن در استخر و
نجات دادن جان یک بیمار دیگر، قابلیت عقلانى خود را
براى واکنش نشان دادن به بحرانها نشان دادى و من
به این نتیجه رسیدم که این عمل تو نشانه وجود
اراده و تصمیم در توست.

و اما خبر بد این که بیمارى که تو از غرق شدن
نجاتش دادى بلافاصله بعد از این که از استخر بیرون
آمد خود را با کمر بند حولة حمامش دار زده است و
متاسفانه وقتى که ما خبر شدیم او مرده بود.
هوشنگ که به دقت به صحبتهاى دکتر گوش مى کرد گفت:
او خودش را دار نزد. من آویزونش کردم تا خشک
بشه...
حالا من کى مى تونم برم خونه‌مون ؟


تاريخ : شنبه 10 تير 1391برچسب:, | 7:15 | نویسنده : ஜஜ فـاطـیஜஜ
دلــم میخواد کــارگر رستوران باشم
مــدام در حــالِ پــیاز پوست کندن!
تــا کسی مــدام نپرسه که:
آی دختر؟
تــو داری گــریه میکنی؟!
...
بی گــمان تعجب کردی،نه؟!
نپــرس گــریه چــرا؟
دلـیـلش هــمان پــیازهای لعنتی اند...!!!


تاريخ : شنبه 10 تير 1391برچسب:, | 7:6 | نویسنده : ஜஜ فـاطـیஜஜ
از 3 نفر هرگز متنفر نباش فروردینی ها، مهری‌ها، اسفندی ها چـون بهتـرین

هستند...

3 نفر را هرگز نرنجون : اردیبهشتی ها، تیری ها، دی ـی ها...

... چـون صادق هستند...

3نفر رو هیچوقت نذار از زندگیت بیرون برن : شهریوری‌ ها، آذری‌ ها، آبانی ها

چـون به درد دلت گوش میدهند...

3نفر رو هرگز از دست نده : مردادي ها، خردادي ها، بهمني ها چـون

دوست ِ واقعی هستند... .


تاريخ : شنبه 10 تير 1391برچسب:, | 7:4 | نویسنده : ஜஜ فـاطـیஜஜ
چراکسی نمی فهمد...

میگفتند: سختی ها نمک زندگی اند...

اما چراکسی نفهمید "نمک"برای من که خاطراتم زخمی است...

شور نیست...

مزه "درد"می دهد...


تاريخ : شنبه 10 تير 1391برچسب:, | 7:3 | نویسنده : ஜஜ فـاطـیஜஜ
حمـاقـت کـه شاخ و دم نــدارد!

حمـاقـت یـعنـی مـن کـه

اینقــدر میــروم تـا تـو دلتنـگ ِ مـن شـوی !

خـبری از دل تنـگـی تـو نمـی شود!

برمیگردم چـون

دلـتنـگـت مــی شــوم


صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 14 صفحه بعد