تاريخ : یک شنبه 15 مرداد 1391برچسب:بهترين لحظات زندگي از نگاه چارلي چاپلين:, | 21:47 | نویسنده : ஜஜ فـاطـیஜஜ
بهترين لحظات زندگي از نگاه چارلي چاپلين...





To fall in love

عاشق شدن
******************************************************************
To laugh until it hurts your stomach

.آنقدر بخندي كه دلت درد بگيره

******************************************************************
To find mails by the thousands when you return from a
vacation.

بعد از اينكه از مسافرت برگشتي ببيني
هزار تا نامه داري
*****************************************************************
To go for a vacation to some pretty place.

براي مسافرت به يك جاي خوشگل بري
*****************************************************************
To listen to your favorite song in the radio.

به آهنگ مورد علاقت از راديو گوش بدي
*****************************************************************
To go to bed and to listen while it rains outside.

به رختخواب بري و به صداي بارش بارون گوش بدي
******************************************************************
To leave the Shower and find that
the towel is warm

از حموم كه اومدي بيرون ببيني حو له ات گرمه !
******************************************************************
To clear your last exam.

آخرين امتحانت رو پاس كني
******************************************************************
To receive a call from someone, you don't see a
lot, but you want to.

كسي كه معمولا زياد نمي بينيش ولي دلت
مي خواد ببينيش بهت تلفن كنه
*****************************************************************
To find money in a pant that you haven't used
since last year.

توي شلواري كه تو سال گذشته ازش استفاده
نمي كردي پول پيدا كني
*****************************************************************
To laugh at yourself looking at mirror, making
faces.

براي خودت تو آينه شكلك در بياري و
بهش بخندي !!!
*****************************************************************
Calls at midnight that last for hours.

تلفن نيمه شب داشته باشي كه ساعتها هم
طول بكشه
****************************************************************
To laugh without a reason.

بدون دليل بخندي
****************************************************************
To accidentally hear somebody say something good
about you.

بطور تصادفي بشنوي كه يك نفر داره
از شما تعريف مي كنه
****************************************************************
To wake up and realize it is still possible to sleep
for a couple of hours.

از خواب پاشي و ببيني كه چند ساعت ديگه
هم مي توني بخوابي !
****************************************************************
To hear a song that makes you remember a special
person.

آهنگي رو گوش كني كه شخص خاصي رو به ياد شما
مي ياره
****************************************************************
To be part of a team.

عضو يك تيم باشي
****************************************************************
To watch the sunset from the hill top.

از بالاي تپه به غروب خورشيد نگاه كني
***************************************************************
To make new friends.

دوستاي جديد پيدا كني
***************************************************************
To feel butterflies!
In the stomach every time
that you see that person.

وقتي "اونو" ميبيني دلت هري
بريزه پايين !
***************************************************************
To pass time with
your best friends.

لحظات خوبي رو با دوستانت سپري كني
***************************************************************
To see people that you like, feeling happy

.كساني رو كه دوستشون داري رو خوشحال ببيني
***************************************************************
See an old friend again and to feel that the things
have not changed.

يه دوست قديمي رو دوباره ببينيد و
ببينيد كه فرقي نكرده
****************************************************************
To take an evening walk along the beach.

عصر كه شد كنار ساحل قدم بزني
****************************************************************
To have somebody tell you that he/she loves you.

يكي رو داشته باشي كه بدونيد دوستت داره
****************************************************************
remembering stupid
things done with stupid friends.
To laugh .......laugh. ........and laugh ......

يادت بياد كه دوستاي احمقت چه كارهاي
احمقانه اي كردند و بخندي
و بخندي و ....... باز هم بخندي
****************************************************************
These are the best moments of life....
اينها بهترين لحظه‌هاي زندگي هستند
****************************************************************
Let us learn to cherish them.
قدرشون رو بدونيم
***************************************************************
"Life is not a problem to be solved, but a gift to be enjoyed"
زندگي يك هديه است كه بايد ازش لذت برد
نه مشكلي كه بايد حلش كرد
چاپلين مي گويد :
وقتي
زندگي 100 دليل براي گريه كردن
به تو نشون ميده
تو 1000 دليل براي خنديدن
به اون نشون بده



تاريخ : یک شنبه 15 مرداد 1391برچسب: دلنوشته, | 21:29 | نویسنده : ஜஜ فـاطـیஜஜ
ساسا نوشته 24




آسمـان هـم کـه بـاشی

بـغلت خـواهــم کـرد …

فـکر گـستـردگـی واژه نبـاش

هـمه در گـوشه ی تـنـهایـی مـن جـا دارنـد …

پـُر از عـاشـقـانـه ای تـو

دیـگر از خـدا چـه بـخواهــم ؟؟؟…







روی دیوار

روی سایه ایـــــ که به جا مانده از تو

چشــــم می کشم و دهانی که بخندد

به این همه تنهایی و انتـــظار ...

این خانه بعد از تو فقـــــط دیوار استـــــ

و تکه ذغالی که خطــــ می کشد

نیامدنتـــــــــ را ...








حـالا کـه میـخـواهـی بـروی

لطفــا قـدمـهـایـتـــ را تنـدتـر بـردار

دلـم را فـرستــاده امـ دنبـالـِـ نخــود سیـــاه . . . !

.

.

.
نـمـی دانـمــ از کجــا نـخــودسیـــاه گیـر آورد!

پشتـِـ سـرتـــ افتـــاد بـه روی سنـگــ فـرشــ هـای پیـــاده رو . . .













رفتنـــ بهــانه نمیـــ خواهــد ؛

بهـانهــ های مانـدنـــ که تمـامـــ شــود

کــافـیستــ ــ ـ








سَـرَم و میـچسـبونـم بـهتـ

بـآ همـه ی وجـودم بـو میکــشـمـ ـت..

ریـه هـآم پـر میـشـه از تـو!







قند لبانت؛

نمک گیرم کرد!

نميدانم فشارم بالاست يا قندم!







تو می خواستی بشی " سنگ صبورم " ...

تو شدی "سنگ" و من هنوز "صبورم






عکســـــت را نگــــاه میکنــــم آخ کــــه ایــــن عکـــس پیـــر نمیشـــود
امــــــا ، پیـــــــرم میکنــــد



تاريخ : پنج شنبه 12 مرداد 1391برچسب:, | 2:12 | نویسنده : ஜஜ فـاطـیஜஜ
  خــــــــــــــدايا....



خدايا از تو دلگيرم دارم از غصه ميميرمــــــــــــــ !

چرا قسمت همين بوده که محتاج و زمين گيرمـــــــــ ؟

نه آغوشتو ميبينم ! نه اجابت ميکني دردمـــــــــــــ !

يه کاري کن من ازاينجا به آغوش تو برگردمـــــــــــــ !

يه کاري کن بيام پيشتــــــــــــــــــــ !

رو لب هام خنده پيدا شه نزارم منتظر بيشتــــــــــــــر !

حواست به منم باشهـــــــــ !

خدايا زندگي اينجا کنار آدما سختهـــــــــ !

تو دنيا ... هر کي بدتر بود چرا بــــــي درد و خوشبختهـــــــ ؟!

خــــــــــــــدايا کفره حرف من نزار لب هام به حرف واشهـــــــــــ !

براي رفتن از دنيا حواست به منم باشه !!!

الهيــــــــــــــــ آميـــــــــــــــــــنــــــــ !!



تاريخ : پنج شنبه 12 مرداد 1391برچسب:, | 2:6 | نویسنده : ஜஜ فـاطـیஜஜ
تنها سهم من از دنيا...



چقدر اذيت ميشوم....

هنگاميکه....

با سيگاري در دست....

در ميان انبوه جميت ...

تنهايي قدم ميزنم...

و از پشت دود غليظ سيگارم...

نگاهي حسرت بار...

به آنها مي کنم...

و....

هزاران بار ...

روحم بدتر از...

سيگارم به آتش کشيده ميشود...

نوعي حقارت را در چشمانشان ميخوانم...

گويي ميخواهند...

به من بفهمانن...

که تا چه اندازه خوشبختند...

و اينکه...

تنها سهم من از دنيا...

همين سيگار است...



تاريخ : پنج شنبه 12 مرداد 1391برچسب:, | 2:1 | نویسنده : ஜஜ فـاطـیஜஜ
سيگار لبت
 

 

تو از سيگارت كام گرفتي

و من با كامي يواشكي از سيگارت لب هاي تو را بوسيدم!

بهانه مي كنم و به بهانه بوسيدن لبت از سيگارت كام مي گيرم.

آنقدر مي مكم سيگار را تا حس كنم لب هايت را ته خيس سيگار...

و آنقدر غرق مي شوم در كام گرفتنت كه جز بوسه هيچ در ذهن پليد من نيست!

به بهانه اي خاموش مي كنم سيگار را تا كام تو باز مك بزند سيگارم را

و آنگاه سيگار را با پوك هايم بوسه باران مي كنم!

آري اين است حقه من براي بوسه گرفتن از لب هايت. نمي داني بدان!!!


تاريخ : پنج شنبه 12 مرداد 1391برچسب:, | 1:33 | نویسنده : ஜஜ فـاطـیஜஜ

دکتر شريعتي : «کلاس پنجم که بودم پسر درشت هيکلي در ته کلاس ما مي نشست

 که براي من مظهر تمام چيزهاي چندش آور بود ،آن هم به سه دليل ؛ اول آنکه کچل بود،

دوم اينکه سيگار مي کشيد و سوم - که از همه تهوع آور بود- اينکه در آن سن و سال، زن داشت.

!... چند سالي گذشت يک روز که با همسرم ازخيابان مي گذشتيم ،آن پسر قوي هيکل ته کلاس را ديدم

در حاليکه خودم زن داشتم ،سيگار مي کشيدم و کچل شده بودم
-----------------------------------------------------------

بازیچه دست سرنوشت


تاريخ : یک شنبه 8 مرداد 1391برچسب:, | 15:17 | نویسنده : ஜஜ فـاطـیஜஜ

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری چهارم www.pichak.net كليك كنيد

این رو همیشه به یاد داشته باش:

 

اخر هر وفاداری خیانت است!!!!


 



تاريخ : جمعه 6 مرداد 1391برچسب:, | 17:40 | نویسنده : ஜஜ فـاطـیஜஜ

یادمان باشد :

وقتی کسی را به خودمان وابسته کردیم ! در برابرش مسئولیم ...

در برابر اشکهایش ؛ شکستن غرورش ،

لحظه های شکستنش در تنهایی و لحظه های بی قراریش ....

واگر یادمان برود ! در جایی دیگر سرنوشت یادمان خواهد آورد ،

واین بار ما خود فراموش خواهیم شد ... !!!



تاريخ : جمعه 6 مرداد 1391برچسب:, | 17:35 | نویسنده : ஜஜ فـاطـیஜஜ


 


مـن زانــو هـایـم را بــه آغـوش کــشیده بـــودم ...

وقتــی تــو بــرای آغــوش دیـگری

زانــو زده بـودی ...




تاريخ : دو شنبه 2 مرداد 1391برچسب:, | 13:37 | نویسنده : ஜஜ فـاطـیஜஜ

خواستم با یکی دردو دل کنم!!!!!!!

اول ازش پرسیدم ســـیــــــــگــــار داری؟؟؟؟

 

گفت:می خوای بکشی؟؟؟ گفتم نه!!!!

..... تو بکش که طاقت شنیدن دردای من و داشته باشی!!!!!

 


 



تاريخ : دو شنبه 2 مرداد 1391برچسب:, | 13:32 | نویسنده : ஜஜ فـاطـیஜஜ

وقتــــی می گویمـ : دیگر به ســرآغمـ نیآ

!


فــکر نـکن که فــرآموشــت کرده امـ

….


یآ دیـگه دوستت ندآرم

!
نــــــــه

مــن فــقـطـ فـهمـیدمـ

:
وقـتـی
دلـتـ با من نیستـ ؛


بــــودنـتـ مـشکلی رآ حـل نمی کـنــد ،


تــنـهـآ
دلـتـنگــتـرم مـــی کند … !!!



تاريخ : دو شنبه 2 مرداد 1391برچسب:, | 13:25 | نویسنده : ஜஜ فـاطـیஜஜ

راه که میروم  مدام برمیگردم پشت سرم را نگاه میکنم

 

دیوانه نیستم.....

از پشت خنجر خورده ام....



تاريخ : دو شنبه 2 مرداد 1391برچسب:, | 13:21 | نویسنده : ஜஜ فـاطـیஜஜ

خدایا....

 

دستت را از روی

space

بردار....

بس نیست این همه فاصله؟؟!!!؟؟



تاريخ : شنبه 10 تير 1391برچسب:, | 7:15 | نویسنده : ஜஜ فـاطـیஜஜ
دلــم میخواد کــارگر رستوران باشم
مــدام در حــالِ پــیاز پوست کندن!
تــا کسی مــدام نپرسه که:
آی دختر؟
تــو داری گــریه میکنی؟!
...
بی گــمان تعجب کردی،نه؟!
نپــرس گــریه چــرا؟
دلـیـلش هــمان پــیازهای لعنتی اند...!!!


تاريخ : شنبه 10 تير 1391برچسب:, | 7:4 | نویسنده : ஜஜ فـاطـیஜஜ
چراکسی نمی فهمد...

میگفتند: سختی ها نمک زندگی اند...

اما چراکسی نفهمید "نمک"برای من که خاطراتم زخمی است...

شور نیست...

مزه "درد"می دهد...


تاريخ : شنبه 10 تير 1391برچسب:, | 7:3 | نویسنده : ஜஜ فـاطـیஜஜ
حمـاقـت کـه شاخ و دم نــدارد!

حمـاقـت یـعنـی مـن کـه

اینقــدر میــروم تـا تـو دلتنـگ ِ مـن شـوی !

خـبری از دل تنـگـی تـو نمـی شود!

برمیگردم چـون

دلـتنـگـت مــی شــوم


تاريخ : شنبه 10 تير 1391برچسب:, | 7:2 | نویسنده : ஜஜ فـاطـیஜஜ
خدایا!!!!

نمیخواهم بس است دیگر

پشیمانم

دگرگونم

تنهاییم را میخواهم..خلوتم را!

آرامش از دست رفته ام را!!!

تنهایی به دور از هرگونه تشویش

دل مشغولی

دلبستگی و

وابستگی....


تاريخ : شنبه 10 تير 1391برچسب:, | 7:0 | نویسنده : ஜஜ فـاطـیஜஜ
حلالم کن..

اگر گاهی ندانسته به احساس تو خندیدم

و یا از روی خودخواهی فقط خود را پسندیدم

اگر از دست من در خلوت خود گریه ای کردی

اگر بد کردم و هرگز به روی خود نیاوردی

اگر زخمی چشیدی گاه از زبان من

اگر رنجیده خاطر گشتی از لحن بیان من

حلالم کن!!!


تاريخ : جمعه 9 تير 1391برچسب:, | 22:15 | نویسنده : ஜஜ فـاطـیஜஜ
نقــّـــــــــاشِ خــــوبی نــــبودم...
اما
ایـــــــــــــن روزها...
به لطـــــــــــفِ تــــــــــو...
انـــتظــــــار را دیـــــــــــدنی میکـــــِـــــــشـَـم....!!!!


تاريخ : پنج شنبه 8 تير 1391برچسب:, | 21:56 | نویسنده : ஜஜ فـاطـیஜஜ
شنیدید که میگن :

اونی که گریه می کنه ، یه درد داره، اما اونی که میخنده هزار تا!


... ... من میگم :

اونی که میخنده هزار تا درد داره

ولی اونی که گریه میکنه...

به هزار تا از دردهاش خندیده ,

اما جلوی یکیشون بدجوری کـــــــــــم آورده...

 



تاريخ : پنج شنبه 8 تير 1391برچسب:, | 21:46 | نویسنده : ஜஜ فـاطـیஜஜ
تنهام گذاشت!!!


اینقدر خودم و براش کوچیک کردم که فکر نکنه ازش بزرگترم !

افسوس که منو به خاطر کوچیکیم تنها گذاشت !!!


تاريخ : پنج شنبه 8 تير 1391برچسب:, | 21:13 | نویسنده : ஜஜ فـاطـیஜஜ
ه کـســی کــه دلـ ـش تنـ ـگـ نمـیشــه نگیـــد :
دلــ ـ ــ ــم بـــراتــ تنـــگه ...
چون پــاســـخ ـ همیشــه یا لبـخنــد استـــ
یـــــا
تــو لطـفـــ داری !!! . . .
 


تاريخ : پنج شنبه 8 تير 1391برچسب:, | 21:10 | نویسنده : ஜஜ فـاطـیஜஜ
من دیـــــوانـه نیستم!
فقط کمی تـنهـــــایــــم!
همین...
چرا نگاه می کنی؟
تنها ندیده ای؟!
!!


تاريخ : یک شنبه 4 تير 1391برچسب:, | 7:53 | نویسنده : ஜஜ فـاطـیஜஜ
 
 
 
 
 
پروردگارا

داده هایت ، نداده هایت و گرفته هایت را شکر می گویم

چون داده هایت نعمت ، نداده هایت حکمت و گرفته هایت امتحان است.


یادم باشد حرفی نزنم که به کسی بر بخورد
نگاهی نکنم که دل کسی بلرزد
خطی ننویسم که آزار دهد کسی را
که تنها دل من ؛ دل نیست
 
 
 
 
 




تاريخ : یک شنبه 4 تير 1391برچسب:, | 7:51 | نویسنده : ஜஜ فـاطـیஜஜ

چه حرف بی ربطیست

که مرد گریه نمی کند

گاهی آنقدر بغض داری

که فقط باید مرد باشی

تا بتوانی گریه کنی !!!
 



تاريخ : یک شنبه 4 تير 1391برچسب:, | 7:48 | نویسنده : ஜஜ فـاطـیஜஜ

 

گذشت دیگر آن زمان که فقط یک بار از دنیا می رفتیم
حالا یک بار از شهر می رویم
یک بار از دیار
یک بار از یاد
یک بار از دل
و یک بار از دست !
گذشت دیگر آن زمان که فقط یک بار از دنیا می رفتیم

حالا یک بار از شهر می رویم


یک بار از دیار


یک بار از یاد


یک بار از دل


و یک بار از دست !
 

 



تاريخ : یک شنبه 4 تير 1391برچسب:, | 7:44 | نویسنده : ஜஜ فـاطـیஜஜ

صدا …

دوربین …

حرکت …

باز هم برایم نقش بازی کن !



تاريخ : یک شنبه 4 تير 1391برچسب:, | 7:39 | نویسنده : ஜஜ فـاطـیஜஜ

 
گاهـی

" سکـــــــــــــــــــــــوت "

علامت رضایت نیســـت !
.
.

شـــــــــاید کســـی داره

خفـــــــــــــه می شـــــه

پـشـــــــت سنگیـــنــــیِ

یـــــــک درد...!



تاريخ : یک شنبه 4 تير 1391برچسب:, | 7:31 | نویسنده : ஜஜ فـاطـیஜஜ

اسم قاشق را گذاشتی قطار....هواپیما....کشتی
 
تا یک لقمه بیشتر بخورم!

یادت هست مادر؟

شدی خلبان، ملوان، لوکوموتیوران....،
 
میگفتی بخور تا بزرگ بشی...

و من عادت کردم که هر چیزی را بدون اینکه
 
دوست داشته باشم قورت بدهم

حتی بغض های نترکیده ام را......



تاريخ : شنبه 3 تير 1391برچسب:, | 4:46 | نویسنده : ஜஜ فـاطـیஜஜ

می گویند : شاد بنویس ...
نوشته هایت درد دارند!
و من یاد ِ مردی می افتم ،
که با کمانچه اش ،
گوشه ی خیابان شاد میزد...
اما با چشمهای ِ خیس ...!!
 



تاريخ : شنبه 3 تير 1391برچسب:, | 4:43 | نویسنده : ஜஜ فـاطـیஜஜ
عاقبت خاک شود حسن جمال من و تو
خوب و بد میگذرد وای به حال من و تو
قرعه امروز به نام من و فردا دگری
میخورد تیر اجل بر پر و بال من و تو
مال دنیا نشود سد ره مرگ کسی
گیرم که کل جهان باشد از آن من و تو.


تاريخ : شنبه 3 تير 1391برچسب:, | 4:26 | نویسنده : ஜஜ فـاطـیஜஜ
ساعت ۳ شب بود که صدای تلفن، پسر را از خواب بیدار کرد.

پشت خط مادرش بود، پسر با عصبانیت گفت: چرا این وقت شب مرا از خواب
بیدار کردی؟

مادر گفت: ۲۵ سال قبل در همین موقع، شب تو مرا از خواب بیدار کردی فقط
خواستم بگویم تولدت مبارک.

پسر از اینکه دل مادرش را شکسته بود تا صبح خوابش نبرد.

صبح سراغ مادرش رفت. وقتی داخل خانه شد مادرش را پشت میز تلفن با شمع
نیمه سوخته یافت…

ولی مادر دیگر در این دنیا نبود...
 


تاريخ : دو شنبه 29 خرداد 1391برچسب:, | 6:20 | نویسنده : ஜஜ فـاطـیஜஜ
به سلامتی....




به سلامتی اون دلی که هزار بار شکست ولی هنوزم شکستن بلد نیست
.
.
به سلامتي اونايي كه هزارتا خاطرخواه دارن.ولي دلشون گير يه بی معرفته !
.
.
به سلامتي اعتماد كه المثني نداره! وقتي رفت ديگه رفت ...
 

 

ادامه مطلب



ادامه مطلب
تاريخ : دو شنبه 29 خرداد 1391برچسب:, | 6:10 | نویسنده : ஜஜ فـاطـیஜஜ
 

 

.

 

 

یادمان باشد که: آنها که دوستشان می‌دارم می‌توانند دوستم نداشته باشند.
.
یادمان باشد که: فرار؛ راه به دخمه‌ای می‌برد برای پنهان شدن نه آزادی.
.
یادمان باشد که: باورهایم شاید دروغ باشند.
.
یادمان باشد که: لبخندم را توى آیینه جا نگذارم.
 

ادامه مطلب...



ادامه مطلب
تاريخ : دو شنبه 29 خرداد 1391برچسب:, | 5:41 | نویسنده : ஜஜ فـاطـیஜஜ

 

 

 

بد شانس ترین نسل تاریخ ایران، ما هستیم!... چرا؟

چون تو نوزادیمون شیر خشک نایاب شده بود…


بچگیمونم كه دوران جنگ بود

دوران تحصیل هم هر چی طرح بود رو ما امتحان


کردن… نظام قدیم، نظام جدید، نظام خیلی جدید…

رسیدیم دانشگاه سهمیه ها بیداد کردن…

فارغ التحصیل شديم به خاطر زیاد بودن جمعیت کار پیدا


نشد…
عاشق شديم گشت ارشاد رو سرمون خراب شد...

ماشین خریدیم بنزین سهمیه بندی شد...

خواستیم بریم خارج از کشور، ایران تحریم شد

خواستیم ازدواج کنیم مهریه ها همه سال تولد شد


خواستیم پرداختش کنیم راحت شیم سکه گرون شد



ازدواج كرديم تورم كمرمونو شكست و روزگارمون سياه
شد...
بارالهـــــا! ديگه حالي واسمون نمونده كه به راه راست


هدایت شیم، اگه اصرار داري، خودت راه راست را به


سوی ما کج کن



تاريخ : جمعه 26 خرداد 1391برچسب:, | 6:54 | نویسنده : ஜஜ فـاطـیஜஜ

این روزها


اگر خون هم گریه کنی

عمق همدردی دیگران باتو

یک کلمه است :

"
آخـــــــــــــــی"



تاريخ : سه شنبه 23 خرداد 1391برچسب:, | 15:13 | نویسنده : ஜஜ فـاطـیஜஜ
دلنوشته :-(


هي فلاني...رفتن حق همه ي آدمهاست

فقط خواستم بداني اگر مانده بودي

شايد نوشته هايم رنگ غم نداشت!
.
.



ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه 23 خرداد 1391برچسب:میخوام ,عوض,شم , | 15:0 | نویسنده : ஜஜ فـاطـیஜஜ

ميخــــــواهم عوض شوم!

ميخــــــواهم عوض شوم!


چرا بايـــــد دلتنگ آغوشت باشم؟


ميخـــــــواهم تو دلتـــــنگ آغوشَـــم باشــــي!

ادامه مطلب ادامشه بیا....



ادامه مطلب
تاريخ : جمعه 19 خرداد 1391برچسب:, | 18:48 | نویسنده : ஜஜ فـاطـیஜஜ
boghz




 

من با حضور تو تكرار مي شوم و در شهر دلم

سالهاي چراغاني تولدمان را جشن مي گيرم

بیا ادامه مطلب....



ادامه مطلب
تاريخ : جمعه 19 خرداد 1391برچسب:, | 18:43 | نویسنده : ஜஜ فـاطـیஜஜ
sh




 

ما نسل بوسه هاي خياباني هستيم

نسل خوابيدن با اس ام اس

نسل درد دل با غريبه هاي مجازي
                       
بیا ادامه مطلب...


ادامه مطلب
صفحه قبل 1 2 3 4 5 صفحه بعد