تاريخ : 22 خرداد 1391برچسب:, | 5:13 | نویسنده :

 

پادشاهی، حکیمان را فرا خواند و گفت: مرا چیزی بیاموزید که اگر بسیار غمگین باشم،

 در آن نگاه کنم و غم دل از بین برود و اگر بسیار شاد باشم، در آن نگاه کنم

 و فریفته روزگار نگردم.

حکیمان مدتی مشورت کردند و سرانجام، نگینی بر انگشتری او ساختند

که روی آن نوشته شده بود: این نیز بگذرد



تاريخ : 22 خرداد 1391برچسب:, | 5:13 | نویسنده :

 

خوشبختی ما در سه جمله است :

 

تجربه از دیروز، استفاده از امروز، امید به فردا


ولی حیف که ما با سه جمله دیگر زندگی مان را تباه می کنیم :

حسرت دیروز، اتلاف امروز، ترس از فردا



تاريخ : یک شنبه 21 خرداد 1391برچسب:, | 17:47 | نویسنده : ஜஜ فـاطـیஜஜ

 

به حقیقت من و تو آگاهیم

 

هردومون گمشده یک راهیم

 

هر دو زخمی شده یک شلاق

 

هر دونفرین شده یک آهیم

 

من و تو عاشق بی تدبیریم

 

بی خبر از گذر تقدیریم



تاريخ : یک شنبه 21 خرداد 1391برچسب:, | 17:37 | نویسنده : ஜஜ فـاطـیஜஜ

 

از استاد دینی پرسیدند عشق چیست؟ گفت:حرام است.



از استاد هندسه پرسیدند عشق چیست؟ گفت:نقطه ای که حول نقطه ی قلب جوان میگردد.



از استاد تاریخ پرسیدن عشق چیست؟ گفت:سقوط سلسله ی قلب جوان.



از استاد زبان پرسیدند عشق چیست؟ گفت:همپای love است



از استاد ادبیات پرسیدند عشق چیست؟ گفت : محبت الهیات است .



از استاد علوم پرسیدند عشق چیست؟ گفت : عشق تنها عنصری هست که بدون اکسیژن میسوزد



از استاد ریاضی پرسیدند عشق چیست؟ گفت : عشق تنها عددی هست که هرگز تنها نیست.



از استاد فیزیک پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها آدم رباتی هست که قلب را به سوی خود می کشد.



از استاد انشا پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها موضوعی است که می توان توصیفش کرد.



از استاد قرآن پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها آیه ای است که در هیچ سوره ای وجود ندارد .



از استاد ورزش پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها توپی هست که هرگز اوت نمی شود.



از استاد زبان فارسی پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها کلمه ای هست که ماضی و مضارع ندارد



از استاد زیست پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها میکروبی هست که از راه چشم وارد میشود.



از استاد شیمی پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها اسیدی هست که درون قلب اثر میگذارد



از خود عشق پرسیدم عشق چیست؟ گفت فقط یک نگاه



تاريخ : یک شنبه 21 خرداد 1391برچسب:, | 17:34 | نویسنده : ஜஜ فـاطـیஜஜ

به سلامتی اون پدری که هنگام تراشیدن موی کودک مبتلا به سرطانش گریه ی فرزندش رو دید


ماشین رو داد به دستش در حالی که چشمانش پر از گریه بود گفت : حالا تو موهای منو بتراش!

به سلامتی پدری که نمی توانم را در چشمانش زیاد دیدیم ولی از زبانش هرگز نشنیدم ...!!!

به سلامتی پدری که طعم پدر داشتن رو نچشید ،اما واسه خیلی ها پدری کرد

به سلامتی پدری که لباس خاکی و کثیف میپوشه میره کارگری برای سیر کردن شکم بچه اش ،
اما بچه اش خجالت میکشه به دوستاش بگه این پدرمه !

سلامتی اون پدری که شادی شو با زن و بچش تقسیم میکنه اما غصه شو با سیگار و دود سیگارش . . .

به سلامتی پدری که کفِ تموم شهرو جارو میزنه که زن و بچش کف خونه کسی رو جارو نزنن..

همیشه مادر را به مداد تشبیه میکردم ، که با هر بار تراشیده شدن، کوچک و کوچک تر میشود…

ولی پدر ...


یک خودکار شکیل و زیباست که در ظاهر ابهتش را همیشه حفظ میکند


خم به ابرو نمیاورد و خیلی سخت تر از این حرفهاست

فقط هیچ کس نمیبیند و نمیداند که چقدر دیگر میتواند بنویسد …

بیایید قدردان باشیم ...

به سلامتی پدر و مادرها

پدرم هر وقت میگفت "درست میشود" ... تمام نگرانی هایم به یک باره رنگ میباخت...!

وقتی پشت سر پدرت از پله ها میای پایین و میبینی چقدر آهسته میره ، میفهمی پیر شده !

وقتی داره صورتش رو اصلاح میکنه و دستش میلرزه ، میفهمی پیر شده !

وقتی بعد غذا یه مشت دارو میخوره ، میفهمی چقدر درد داره اما هیچ چی نمیگه...

و وقتی میفهمی نصف موهای سفیدش به خاطر غصه های تو هستش ، دلت میخواد بمیری

پدرم ،تنها کسی است که باعث میشه بدون شک بفهمم فرشته هاهم میتوانند مرد باشند ! به

سلامتی هرچی پدره

خورشید هر روز دیرتر از پدرم بیدار می شود اما زودتر از او به خانه بر می گرددبه سلامتی هرچی

پدره . .



تاريخ : یک شنبه 21 خرداد 1391برچسب:, | 17:30 | نویسنده : ஜஜ فـاطـیஜஜ
Razz Razz Razz Razz Razz

به سلامتي پسري که پولهاي مچاله شدشو اروم گذاشت جلوي فروشنده و گفت:
براي روز پدر يک کمربند مي خوام..
فروشنده:
چه جنسي باشه؟
پسر کوچولو:
..
..
..
..
فرقي نميکنه فقط دردش کم باشه...

Razz Razz Razz Razz Razz
 
 
ادامه مطلب..


ادامه مطلب
تاريخ : جمعه 19 خرداد 1398برچسب:, | 15:23 | نویسنده : ஜஜ فـاطـیஜஜ

هِــے فُلـــآنــے ...

هِــے فُلـــآنــے ... هَـــوآےِ بَــرگَــردآندَنَتــ رآ دآرَمـ ...

هَـــرجــآ کـــہ دِلَتــ مــيخــوآهَـد بُــرو...

فَقَطــ آرِزو ميـکُنَمـ

وَقتــے دوبـــآره هَــوآےِ مَــن بـــہ سَـرَتــ زَد...

آنــقَــدر دِلَـتــ بگيــرَد کـــہ

.

.

.

بـــآ هِــزآر شَـبــ گِــريــہ چَشـمــآنَتــ

بـــآز هَــمـ آرآمـ نَگيــرے ...



تاريخ : سه شنبه 16 خرداد 1391برچسب:, | 1:40 | نویسنده : ஜஜ فـاطـیஜஜ

 

هی غریبه !

رو کسی دست گذاشتی

که همه ی دنیامه !


بی وجدان اینقدر راحت به او نگو عزیزم.



صفحه قبل 1 2 3 4 5 صفحه بعد